خب دیگه. از بس پیش‌نویس ردیف کردم و وقت و ناوقت اومدم تو بیان، آخرش

یکی از پست‌های بی‌سر و ته از دستم در رفت و واستون دست ت داد. خواب بودم نمی‌دونم چرا همچین شد.

ولی حداقل بهانه‌ای شد یه مشت دیگه دری وری بنویسم :دی

یکی از موضوعاتی که من خیلی راحت ازش رد می‌شم حرف دیگرانه. نمیدونم کار خوب یا بدی می‌کنم، ولی حس خوبی دارم. مثلا فک و فامیل گیر می‌دن در مورد تغییر رشته و بیکاری و ازدواج و از این‌جور چیزها که از فاکتورهایی که روشون تاثیر داره واسه من شاید دو سه درصدشون رو بدونن.

یه بار گفته بودم دایره پیشنهادات خانوادگی واسه ازدواج چه شکلیه؟ شبیه دایره‌ایه که محیطش کم کم بزرگ می‌شه. مرکزش دخترعمو و دختردایی و اینان، آخرین جایی هم که می‌رسه هم‌سایه یا دختر دوست پدرمه که خود پدرم یادش نیست چند سالشه و چه شکلیه، فقط میدونه که ده سال پیش هفت هشت سالش بوده.

آرشیو وبلاگ‌ها هم حال آدمو خوب میکنه هم بد. مثلا برمی‌گردی به سه سال پیش یه بنده خدایی و پست‌هاشو می‌خونی، اول حالت خوب می‌شه که طرف سه سال پیش تا الان می‌نوشته، بعد حالت بد می‌شه که خدایا، سه سال براش گذشته و الان خیلی فرق کرده. البته شاید زیاد حالتون بد نشه ولی خب اگه آرشیوش واسه هفت هشت سال پیش باشه احتمالا یه کم بیشتر حالتون بد میشه. مثلا واسه خودم داشتم بعضی پست‌های دو سال پیش رو می‌خوندم اولش که فک می‌کردم من ننوشتم این مزخرفات رو، بعدش هی به سلول‌های خاکستری مغزم فشار می‎آوردم که بفهمم اون موقع چه حسی داشتم که به نتیجه‌ی در خور توجهی نمی‌رسیدم.

خواب آدم مثل فیلم‌هاست، توش هم فلش‌بک می‌بینی هم فلش‌جلو :دی بله بله دوستان تصحیح میکنند فلش‌فروارد یعنی گوگل تصحیح کرد، فک نکنید من جمعی پست می‌نویسم یا دیوونه‌ام :)


مشخصات

آخرین جستجو ها