سوار آسانسور شدم. دکمهی همکف را زدم. در طبقه پایینتر سه مرد سوار آسانسور شدند. سیاه پوشیده بودند، اولین بار بود آنها را میدیدم، احتمالاً اقوام یکی از ساکنان بودند. آسانسور که ایستاد یکی از آن سیاهپوشها با شیء فیای که در دست داشت به سرم کوبید. دیگر چیزی یادم نمیآید تا زمانی که خودم را در یک مکان ناشناس دیدم.
ادامه مطلب
درباره این سایت